آتش و آتش و آتش و دود هیزم وهیزم وهیزم آتش
مکه آتش مدینه در آتش از حرا تا غدیر خم آتش
در پی لات و عزی رسیدند بت پرستان سوی آن تبر دار
شعله زد باز بیداد نمرود رفت تا گنبد هفتم آتش
لاله ای بر سپیدار گل کرد مرد پروانه در پیله اش مرد
باور اشک یعسوب سخت است کندویی را زده کژدم آتش
صاعقه میزند دست ابلیس آسمان می تپد در کبودی
می برد دستهای خدا را می کشد بر دل مردم آتش
در شبی غیرت خاک گل کرد ماه را شعله ور دفن کردند
لیک تا صبح محشر بلند است از تب آن مزار گم آتش